معنی نمایش نامه ارحام صدر
حل جدول
فرهنگ عمید
نوشتهای که در آن داستانی برای بازی کردن در تئاتر تنظیم شده باشد و هنرپیشگان از روی آن نوشته حرف بزنند و نقش خود را بازی کنند، پیِس،
ارحام
(زیستشناسی) = رَحِم
نزدیکان نَسَبی، بستگان،
صدر
سینه، سینۀ انسان،
اول هرچیز،
قسمت بالای چیزی، بالا: صدر مجلس،
[قدیمی، مجاز] مقدم، پیشوا،
* صدر اعظم: (سیاسی) نخستوزیر،
فرهنگ فارسی هوشیار
نوشته ای که در آن داستانی برای بازی کردن در تئاتر تنظیم شده باشد
ارحام
رحم، خویشان، زهدانها
لغت نامه دهخدا
ارحام. [اَ] (ع اِ) ج ِ رحِم و رِحم. زهدان ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب): اﷲ یعلم ما تحمل ُ کل انثی و ما تغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن 8/13)، خدا میداند آنچه برمیدارد هر زنی و آنچه بکاهد رحمها (زهدان ها) و آنچه زیاد سازد و هر چیزی نزد او به اندازه ایست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 171). || خویشان: لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامهیفصل بینکم واﷲ بما تعملون بصیر. (قرآن 3/60)، هرگزسود ندهد شما را رحمهای (خویشان) شما و نه فرزندان شما در روز قیامت جدا می کند میانه ٔ شما و خدا بآنچه میکنید بیناست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 298). || اولوالأرحام، خویشان. خویشاوندان.
صدر
صدر. [ص َ دَ] (ع اِمص) اسم است مصدر صدر را. (منتهی الارب).
صله ٔ ارحام
صله ٔ ارحام. [ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به صله و صله ٔ رحم شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اقوام، خویشان، فامیل، منسوبان، وابستگان، زهدانها
فرهنگ فارسی آزاد
اَرْحام، خویشان، اعضاء خانواده و اقوام، رَحَم ها یعنی زهدانها (مفرد: رَحَم)،
فرهنگ معین
جمع رَحِم، زهدان ها، خویشان، اعضاء خانواده. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
(اِ) [ع.] (مص م.) مهربانی کردن، بخشایش آوردن.
معادل ابجد
1041